آزاده و جانباز علی صحرایی متولد پنجم تیرماه۱۳۳۸ از روستای آسو توابع استان خراسان جنوبی می باشد. ایشان در همان  دوران کودکی  مادر و برادر کوچک خود را به دلیل بیماری از دست دادند و تا  شانزده  سالگی در کنار دست پدر بزرگوار خود به کار و کشاورزی مشغول بودندو در این مدت تنها توانست تحصیلات ابتدائی خود را سپری کند.
دوران کودکی و نوجوانی و حتی جوانی این آزاده عزیز در کار و سختی فراوان سپری شد . در سال‌های اوج شکل‌گیری انقلاب به بیرجند رهسپار شدند و در کنار بزرگوارانی همچون شهید غلامحسین هادی ، شهید ناصری ،شهید برگی و دیگر بزرگمردان همیشه در صف اول راهپیمایی‌ها وتظاهرات بود و در روزهای پایانی حکومت پهلوی با همین بزرگوارانی که نامبرده شد و مردم فهیم بیرجند  مجسمه شاه که در میدان ابوذر کنونی واقع بود سرنگون کردند و موجبات شادی و سرور را فراهم آوردند و پس از آن با چند نفر از دوستان خود برای حضور در راهپیمایی و استقبال از بنیانگذار انقلاب امام خمینی (ره) به تهران سفر کردند و در سخنرانی شکوهمند امام خمینی (ره) در بهشت زهرا حضور داشتند.
ادامه دارد.
بخش دوم:
پس از  شروع جنگ تحمیلی با عضویت افتخاری در سپاه پاسداران وارد میدان دفاع از میهن اسلامی‌شد و چندماه قبل از اعزام به جبهه ازدواج کرد.
در جبهه مدتی در تدارکات و پشتیبانی بودو پس از آموزش‌های لازم به جمع آرپی جی زنان   خط مقدم پیوست و به‌عنوان بسیجی در جبهه فعالیت می‌کرد. در عملیات بیت المقدس در اردیبهشت ماه سال ۶۱ به همراه دیگر رزمندگان ایران اسلامی با برنامه ریزی های قبلی که توسط فرماندهان بزرگ آن دوران همچون شهید صیاد شیرازی ، شهید حسین خرازی ، شهیددمحمد حسن فایده و دیگر فرماندهان  انجام شده بود به خرمشهر که توسط رژیم بعثی عراق اشغال شده بود حمله کردند و توانستند پس از چند هفته درگیری در سحرگاه سوم خرداد ۶۱  خرمشهر را آزاد کنند و نماز صبح را در مسجد جامع خرمشهر خواندند. پس از چند روز از عملیات بیت المقدس با چند تن از هم رزمان خود به فرماندهی شهید فایده برای پاکسازی و کار نکردن بمب افکن ها، توپ خانه و نیروی هوایی عراق بر خرمشهر عملیاتی رو ترتیب دادند که در  جریان این عملیات هر دو پایش مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت و به اسارت درآمدند‌.
به دلیل جراحت های وخیمی که داشت ابتدا به بیمارستانی در موصل فرستاده شد ، شدت جراحت و عفونت پای راست او آن قدر زیاد شده بود که اکثر دکترین برای عدم تشدید عفونت خواستار قطع پای او شدند اما به همت پرستاری دلسوز که شیعه هم بود با تلاش فراوان موجبات بهتر شدن اوضاع جراحت ها و عفونت های پایش شد و پس از اندکی بهبودی  به اردوگاه رومادیه و پس از مدتی دوران اسارت را در اردوگاه موصل گذراند و جمعا به مدت ۹ سال در اسارت نیروهای بعثی بود و در اواخر مرداد ماه ۶۹ در کنار دیگر آزادگان سرافراز به آغوش وطن بازگشتند.

ادامه دارد...